بهترین مکان برای درمان فشار خون

سلام من خیلی وقته که با مشکل فشار خون دستو پنجه نرم میکنم.

این یک ارث خانوادگیه که ما داریم. من هم از طرف خانواده مادری و هم از طرف خانواده پدری در خطر فشار خون بودم. چون دوتا از عموهام مشکل فشار خون داشتن.

از اون طرف خالم و یکی از داییام مشکل فشار خون دارن. پدربزرگ پدریم هم با بیماری فشار خون زندگی می‌کنه.

خلاصه که وضعیت ماام اینه دیگه چه میشه کرد.

ما توی خانوادمون هر هفته خونه یک نفر مهمونی میگیریم.

جمعه ها سمت خانواده پدری و پنجشنبه هاام خونه خانواده مادری.

تقریبا میشه گفت یک ماه پیش بود که پنجشنبش خونه داییم دعوت بودیم.

یکساعتی میشد که همه خوشحال میگفتیمو میخندیدیم. اما یکدفعه خالم پاشد واستاد. همه تعجب کردیم. نزدیک 5 ثانیه سرشو گرفت خالم و افتاد. از اول شب هم خالم میگفت که حالم خوب نیستش اما هرچی بهش میگفتیم بیا بریم درمانگاهی جایی، میگفت نه.

خلاصه، بعد اینکه خالم افتاد داییم سریع پاشدن رفتن بالا سر خالم و هی آروم میزدن تو صورتشون و اسمشو صدا میزدن. اما خالم کلا متوجه چیزی نمیشد. منم با توجه به تجربه های قبلیم که بهم ثابت شده بود که درمانگاه شبانه روزی طبرسی جای فوق‌العاده ایه، و همینطور نزدیکمون بود گفتم بریم کلینیک طبرسی.

سریع لباسای خالمو تنش کردیم و خودمونم اماده شدیم و رفتیم کلینیک طبرسی. توی راه کلینیک خالم بهوش اومد. اصرار میکرد که نریم درمانگاه، من خوبم. اما باید میبردیمش. خلاصه خالمو با هر زوری که بود بردیم کلینیک طبرسی.

اونجا با دکتر کلینیک که صحبت میکردن، من گوش میدادم. شنیدم که بخاطر فشار خالم بود که این اتفاق براش افتاد.

اونشبو به خالم سُرُم زدن. بعد فهمیدیم دلیل نیومدن خالم سرم بود. چون از آمپول و سرم بدش میومد.

همونطور که قبلا گفتم، کلینیک طبرسی بهترین جای برای درمان فشار خون.

ممنونم از توجهتون به وبلاگم.


متخصص زنان خوب در مشهد

سلام،

من چند وقت پیش حالت تهوع گرفتم و استفراغ کردم و ادامه دار بود. این موضوع اما زیاد اذیتم نمی‌کرد. کم کم دیدم دارم به شرینی و ترشی‌جات علاقه بیشتری پیدا میکنم و هوس میکنم. این موضوع را با همسرم در میان نذاشتم چون منو شوهرم خیلی وقته بچه می خوایم اما نمیشه. با خودم گفتم اگه الان به شوهرم بگم اما واقعا اینطور نباشه(حامله نباشم) چی؟! خلاصه این موضوعو با مادرم در میان گذاشتم و مادرم هم خیلی خوشحال شد. هنوز هیچی مشخص نبود اما خیلی خوشحال شده بودن که شاید جنینی داخل شکمم در حال رشد باشه. من خودمم راستش خیلی خوشحال بودم اما هم استرس داشتم و ترس همه وجودمو گرفته بود که اگه خدایی نکرده اینطور نباشه چی؟ یعنی همه خوشحالیو امیدم پوچه؟!

خلاصه مادرم با روش های سنتی به این نتیجه رسید که من بچه دارم.

به مادرم گفتم که به هیچکس دیگه نگه این موضوع رو. چون خودم دوست داشتم بقیه رو سوپرایز کنم.

پیش یک پزشک رفتم وآزمایش دادم. تشخیص دادن که اشتباهی شده و همچین چیزی نیستش. یعنی هیچ بچه یا جنینی توی شکم کم نیست.

من اشک توی چشمام جمع شد و از مطب رفتم بیرون. رفتم پیش مادرم، خیلی منو آروم کردن. من اشک میریختم و مامانم منو بغل کرده بود و بوسم میکرد و میگفت به خدا توکل کن همه چیز درست میشه. شب پیش مادرم موندم چون نمیخواستم شوهرم چشمای خیسم رو ببینه و موضوع رو متوجه بشه. ساعتای 7 شب بود تقریبا که شوهرم بهم زنگ زد و گفت: چیشده کجایی مهناز؟ منم گفتم: هیچی مامانم یکم حالش بد شده من میمونم پیشش امشب فردا میام. شوهرمم گفت: اگه کمکی از دست من بر میاد بگو. اصلا میخوای بیام پیشتون خونه مامانت؟ منم گفتم نه عزیزم نمیخواد تو بخواب امشبم من فردا میام. اونم گفت چشمو خداحافظی کردیم.

یک مدت گذشت و من احساس کردم شکمم داره بزرگ میشه.

آخرش به اصرار مادرم رفتم پیش متخصص زنان کلینیک طبرسی.

ایشون سونوگرافی از من گرفتن و تشخیص دادن حامله ام و 3 ماهشه.

من از شدت خوشحالی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم.

ساعتای 12 ظهر بود و شوهرم ساعت 3 قرار بود از سر کار برگرده.

ساعت سه که شد با جواب آزمایش، دم در خونه منتظر شوهرم موندم.

شوهرم اومدو پریدم بغلشو خبرو به دادم.

وقتی که خبرمو شنید داد میزد بابا شددددددم و منو بوس میکرد.

برای زایمان بچمم رفتم کلینیک طبرسی. همونجایی که بهترین خبر زندگیمو بهم داد.

به نظر من بهترین متخصص زنان در مشهد مال کلینیک طبرسیه.


یبوست، یکی از دردناک ترین بیماری ها

سلام به همگی

یبوست عجب بیماری بدیه.

من تقریبا یک هفته شده بود که یبوست گرفته بودم. کلا هفته ای سه بار دستشویی می رفتم.

خیلی اذیت بودم. تازه همون سه بارهم که دستشویی می رفتم خیلی درد داشتم.

با روش های مامان بزرگ و روش های خونگی سعی خودمو کردم که خوب شم. یک بار هم خوب شدم، رفتم دستشویی وخوب شده بودم. اما فقط همون یک بار رو رفتم دستشویی و بعدش باز یبوست گرفتم و دستشویی نمی تونستم برم.

من بخاطر مشکلات قبلی که برام پیش اومده بود، و پول های اضافه ای که از جیبم رفته بود، به دلیل متخصص نبودن برخی دکتر ها، دیگه پیش دکتری غیر از دکتر کلینیک طبرسی نمی رم.( توی وبلاگای قبلیم گفتم که چرا پیش دکترای دیگه نمی رم.)

خلاصه رفتم پیش دکترم توی کلینیک طبرسی. ایشون تشخیصشون برای یبوستم، فعالیت بدنی کم بود طبق صحبت هایی که کردیم.

دکتر گفتن که: آدمایی که معمولا فعالیت بدنی کمی دارن، دچار بیماری یبوست می شن. ودلیل این رو هم گفتن که چرا اینطوریه. ولی چون خیلی طولانیه من نمی گم دیگه.

خلاصه دکتر چند تا داروی مسهل(اسهال کننده) برای مشکلم دادن و بهم پیاده روی صبحگاهی رو پیشنهاد کردن.

آخرش هم به این نتیجه رسیدم که کلینیک طبرسی جای خوبی برای درمان یبوست هم هست.


سردردای قدیمی

سلام من مهنار سروشی هستم . 25 سالمه. ساکن مشهد هستم.

چند وقت پیش دچار سردرد های بدی شدم. پیش هر دکتری که می رفتم متوجه اینکه مشکل من چیه نمی شدن. و نمی دونستن که چرا من سرم درد می کنه.

هر کدوم از دکتر ها یک ایده و تشخیص برای سردردای من داشتن. و بیشترشون مسکن پیشنهاد می کردن.

یکی از دکتر ها بهم گفتش که امکان این وجود داره که تومور داشته باشی. منم از شدت ترس اینکه نکنه من سردرد داشته باشم، سریع رفتم سیتی اسکن و بعد از اینکه جوابش اومد دیدم هیچی نیستش و خدا رو شکر می کنم از این بابت.

یادم اومد که دختر خالم چند وقت پیش یک کلینیک توی خیابون طبرسی رفته بود که اسمش هم کلینیک طبرسی بود و خیلی از اونجا تعریف می کرد.

منم با خودم گفتم خب منکه پیش این همه دکتر رفتم اما نتیجه ای نداشت پس این یکی هم مثل بقیه نتیجه ای نخواهد داشت.

اما با دختر خالم صحبت کردم و منو متقاعد کرد که برم.

منم رفتم و با دکتر صحبت کردم. ایشون تشخیص دادن که دلیل سردردای من می تونه به خاطر کم خونی باشه.

این تشخیصی بود که هیچ کدوم از دکتر ها برای درمان سردرد من نگفتن.

رفتم آزمایش خون دادم.

دوباره رفتم کلینیک طبرسی تا به همون دکتر جواب آزمایشم رو بدم.

و بله کم خونی داشتم.

با قرص هایی که دکتر برام تجویز کردن و کار هایی که بهم گفتن که انجام بدم، روز به روز حالم بهتر شد و الانم کم خونیم درمان شد.